(نیویورک) –حد اقل از نوامبر ۲۰۱۳ سپاه پاسداران انقلاب ایران هزاران نفر از افغانهایی را که بدون مدرک قانونی در ایران زندگی میکنند استخدام نموده تا در سوریه بجنگند و چند تن نیز گزارش کردهاند که مقامات ایران آنها را مجبور به انجام این کار کردهاند . ایران افغانها را ترغیب نموده است که از اماکن مقدس شیعه دفاع نمایند و در مقابل به آنها کمکهای مالی و اجازۀ اقامت قانونی در ایران اعطا میکند تا آنها را تشویق نماید به گروههای شبه نظامی طرفدار دولت سوریه بپیوندند.
سازمان دیدهبان حقوق بشر در اواخر سال ۲۰۱۵ با حدود سی تن افغان که در ایران زندگی کرده بودند، در مورد استخدام توسط مقامات ایران برای جنگ در سوریه کرد. برخی از آنها اظهار داشتند آنها یا بستگانشان را تحت فشار قرار دادند که در سوریه بجنگند و آنها یا بعداً فرار کرده و خود را به یونان رساندهاند و یا به دلیل امتناع از انجام این کار به افغانستان باز گردانده شدهاند . یک پسر ۱۷ ساله اظهار داشت او را مجبور کردند بجنگد و به او امکان مخالفت کردن ندادند. دیگر افراد هم گفتند آنها یا به علت اعتقادات مذهبی و یا به دلیل قانونی ساختن وضعیت اقامتشان در ایران داوطلب شدند در گروههای شبه نظامی تحت سرپرستی ایرانیان در سوریه بجگند.
پیتر بوکرت، رئیس بخش امور اضطراری در سازمان دیدهبان حقوق بشر اظهار داشت «ایران نه تنها به پناهندگان و مهاجران افغان انگیزۀ جنگیدن در سوریه داده است بلکه به گفتۀ تعدادی از این افراد، آنها را تهدید کرده است در صورت شرکت نکردن در جنگ، به افغانستان باز گردانده خواهند شد. گروهی از این مردها و پسرهای افغان که با چنین انتخاب تأسف باری مواجه گردیده بودند، از ایران به اروپا گریختند.»
ایران حدود سه میلیون افغان را در خود جای داده است، که بسیاری از آنها از رنجها و سختیها و درگیریهای مسلحانۀ مکرر در افغانستان، به ایران گریختهاند . تنها ۹۵۰،۰۰۰ تن از این تعداد به عنوان پناهنده دارای وضعیت قانونی در ایران هستند. دولت ایران بقیۀ این جمعیت را از دسترسی به مراحل درخواست پناهجویی محروم نموده است که در نتیجۀ این اقدام، بسیاری که ممکن است به دنبال پناهجویی باشند، به صورت غیر قانونی و یا با ویزای موقت باقی مانده اند .
مراسم تشییع جنازه برای مبارزان افغانی که در سوریه کشته میشوند غالباً در ایران برگزار میگردد و گاهی اوقات مقامات ایرانی نیز در آن شرکت میکنند. در حالی که ایران رسماً ادعا میکند هزاران تن از افغانهای مقیم ایران، خود داوطلبانه به گروههای شبه نظامی پیوسته اند ، اما وضعیت قانونی بی ثبات آنها در ایران و ترس از بازگردانده شدن میتواند در تصمیم گیری آنها دخیل باشد و اقدام آنها چندان هم جنبۀ داوطلبانه نداشته باشد. بسیاری از [مصاحبه شوندگان] اظهار داشتند خطر دستگیر شدن و اجبار به خدمت نظامی درایران، عامل مهمی در تصمیم آنها به ترک ایران بوده است.
در میان مواردی که توسط سازمان دیدهبان حقوق بشر مستند شده است یک مورد مربوط به پسر افغان 17 ساله است که با پسر عموی ۱۷ سالۀ خود در تهران بازداشت شده بود. این پسر را مجبور کردند آموزش نظامی ببیند و سپس وی را علیرغم میلش برای جنگیدن به سوریه اعزام داشتند. اما پسر عموی وی که از توانایی کافی برای خدمت نظامی برخوردار نبود را به [افغانستان] باز گرداندند. مورد دیگری مربوط به دو برادر ۳۲ ساله و ۲۰ساله و یک پسر ۱۶ ساله میشد که همگی در تهران بازداشت شده و تحت فشار گذاشته شده بودند که یا برای جنگیدن به سوریه بروند و یا از کشور اخراج گردند.
دیگر افغانها به سازمان دیدهبان حقوق بشر گفتند آنها توسط مقامات ایرانی بازداشت شده بودند و به ایشان گفته شده بود که باید بین جنگیدن در سوریه و بازگشتن به افغانستان یکی را انتخاب کنند و آنها هم بازگردانده شدن به افغانستان را انتخاب کرده بودند. اما برخی هم گفتند که داوطلب شدند تا آموزش نظامی دیده و از جانب ایران در سوریه بجنگند اگرچه که نیاز به قانونی شدن وضعیت اقامتشان در ایران را به عنوان عامل مهمی در این تصمیمگیری عنوان کردند.
اگرچه قانون ایران به ارتش این کشور اجازه میدهد که سرباز وظیفه استخدام کند اما این خدمت سربازی فقط به اتباع ایرانی محدود میگردد. به سربازی بردن هر تبعۀ دیگر، از جمله اتباع افغانی که توسط سپاه پاسداران انقلاب ایران صورت میگیرد، مغایر قانون خدمت نظام وظیفه ایران بوده و در نتیجه عملی خودسرانه محسوب میگردد.
شش تن از مصاحبه شوندگان اظهار داشتهاند که نیروهای ایرانی آنها و یا بستگانشان را در سال ۲۰۱۵ در پادگانهای نظامی در نزدیکی تهران و شیراز آموزش داده اند و چهار تن از ایشان برای نیروهای شبه نظامی طرفدار دولت سوریه تحت فرماندهی مقامات ایرانی، جنگیدهاند . دو تن از این شش نفر به طور داوطلبانه پیوسته اند در حالی که چهار تن دیگر گفتند آنها و یا بستگانشان تحت فشار گذاشته شده و یا به زور به جبهۀ جنگ برده شده اند .
آنها گفتند بر اساس مشاهدات شخصی شان از جنگ در سوریه و نیز بر طبق اطلاعاتی که از افراد دیگری که در سوریه جنگیدهاند ، به آنها منتقل شده، مبارزان افغان که تحت فرماندهی مقامات ارتش ایران سازماندهی و اداره میشدند در بسیاری از نواحی سوریه از جمله در دمشق، حلب، حمص، دیر الزور، حماة، و لاذقیه و نیز در مناطقی نزدیک مرز سوریه و بلندیهای جولان که تحت اشغال اسرائیل قرار دارد، جنگیدهاند . آنها گفتند فرماندهان ایرانی آنها را مجبور میکردندعملیات نظامی خطرناکی را انجام دهند از قبیل پیشروی در داخل مواضع نظامی داعش که به خوبی سنگر بندی و تثبیت شده بود در حالیکه آنها فقط به سلاحهای سبک خودکار مجهز بودند و از حمایت توپخانه نیز برخوردار نبودند. آنها تعریف کردند در بعضی موارد فرماندهان ایرانی تهدیدشان میکردند که در صورت سرپیچی از دستورات آنها مبنی بر پیشروی در زیر آتشبار دشمن، خودشان به آنها تیراندازی خواهند کرد.
مشید احمد زای، ۱۷ ساله (که نام او نیز مانند نام دیگر مصاحبه شوندگان به دلایل امنیتی تغییر داده شده است) گفت مأموران امنیتی ایران او را در ماه ژوئن ۲۰۱۵ بازداشت کرده و برای جنگ به سوریه فرستادند. وی گفت «آنها به ما حق انتخاب نمی دادند. آنها به زور و اجبار ما را آموزش داده و برای جنگیدن اعزام کردند.» او گفت که به مدت سه ماه در سوریه و در نزدیکی شهرهای حمص و حلب در یگانهایی جنگیده است که تحت فرماندهی فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب ایران رهبری میشدهاند . به دنبال دورۀ مرخصی کوتاهی در ایران، وی به ترکیه و سپس به یونان گریخت.
بکتاش احمد در ماه اکتبر به سازمان دیدهبان حقوق بشر گفت که پلیس ایران یک سال قبل دو برادر او را در تهران بازداشت کرده و با تهدید به باز گرداندن آنها به افغانستان در صورت عدم اطاعت، آنها را مجبور کرده برای جنگیدن به سوریه بروند. خانواده آنها به مدت شش ماه از یکی از برادرها خبر نداشتند. علیرضا محمد، ۲۸ ساله گفت که او داوطلب شد برای جنگیدن به سوریه برود تا بتواند برای درمان پول تهیه کند. او دو دوره آموزش نظامی در تهران و شیراز دیده است، اما سپس خانوادهاش او را تشویق به فرار کردند.
دو پسر افغان دیگر، ۱۶ و ۱۷ ساله، گفتند که در سوریه جنگیدهاند و افغان دیگری به نام علیرضا محمد که آموزش نظامی دیده بود اما برای جنگ در سوریه نرفته بود، گفت که او شخصاً پسرهای افغانی را میشناسد که حتی در سن ۱۲ سالگی در گروههای سازماندهی شده ایرانیان در سوریه میجنگیدهاند و یکی از پسرهای ۱۲ ساله ای را که او میشناخته در جنگ کشته شده است. قانون بین المللی قابل اجرا در سوریه، هم نیروهای دولتی و هم گروههای مسلح غیر دولتی را از استخدام اجباری نوجوانان زیر ۱۸ سال برای به کار گرفتن ایشان در مخاصمات ممنوع میکند.
با وجود آنکه شرایط در افغانستان کماکان رو به وخامت بوده ، مقامات ایران در سالهای اخیر راههای قانونی برای درخواست پناهجویی افغانها در ایران را محدود کردهاند. این سیاستهای ایران برای پناهجویان افغان که جزء معدود افغانهایی نیستند که در گذشته به عنوان پناهنده شناخته شده اند، خطراتی جدی تولید میکند و آنها را در مقابل تهدید به اخراج از ایران آسیب پذیر میسازد و علاوه بر آن بر طبق گزارشها اجبار به جنگیدن در سوریه نیز برای ایشان وجود دارد.
تهدید کردن پناهندگان افغانی که دارای وضعیت قانونی هستند به اخراج به افغانستان در صورت امتناع آنان از جنگیدن در سوریه از نظر قانونی “بازگرداندن پناهنده” به کشور مبداء محسوب میشود، یعنی اقدامی که بر اساس حقوق بین الملل ممنوع میباشد. اگر چه مواردی که سازمان دیدهبان حقوق بشر مستند ساخته مربوط به اتباع افغانی میشود که ساکن ایران بوده و درخواست پناهندگی نکردهاند، اما موانع مداومی برای ثبت نام آنها برای دریافت پناهندگی در ایران وجود دارد. این بدان معناست که بسیاری از افغانهایی که در ایران به سر میبرند ممکن است واجد شرایط پناهندگی باشند و باز گرداندن آنها به افغانستان میتواند اخراج اجباری پناهنده محسوب شود.
بوکرت گفت «ایران باید برای پناهندگان افغان محافظتهای بیشتری فراهم آورد نه اینکه آنها را مجبور کند برای اسد بجنگند.»
مشید احمدزای
مشید احمدزای، ۱۷ ساله، که با استفاده از یک قایق لاستیکی به جزیرۀ لسبوس در یونان وارد شده بود، در تاریخ ۱۳ اکتبر ۲۰۱۵ به سازمان دیدهبان حقوق بشر گفت که وی به مدت چهار سال به طور غیر قانونی در تهران زندگی کرد و در امور ساختمان سازی کار میکرد تا آنکه در ماه ژوئن به همراه پسرعموی خود توسط پلیس بازداشت شد. وی گفت پلیس آنها را به یک پایگاه نظامی برد که در آنجا شمار زیادی از افغانهای دیگر هم محبوس بودند و افسران ارتش مردانی که بیش از همه از نظر جسمی مناسب بودند را انتخاب میکردند.
افسران ارتش ما را انتخاب کردند و سپس ما را به دو گروه تقسیم نمودند؛ افرادی که توان جنگیدن داشتند و افرادی که برای جنگ مناسب نبودند. آنها من را به همراه ۲۰ مرد دیگر بردند اما پسرعمویم را انتخاب نکردند و در نتیجه او را به افغانستان باز گرداندند ... آنها به ما هیچ حق انتخابی ندادند، آنها ما را مجبور کردند که آموزش نظامی ببینیم و بجنگیم. آنها گفتند «شما در سوریه خواهید جنگید و شهید خواهید شد و این چیز خوبی است.» آنها همگی ما را که از نظر جسمی قوی و سالم بودیم مجبور کردند بجنگیم.
او گفت آنها مردها را به یک پایگاه نظامی در ورامین بردند که شهر کوچکی در ۶۰ کیلومتری جنوب تهران است:
در حدود هزار نفر افغان و پاکستانی در آنجا بودند؛ پاکستانیها حدود یک سوم این جمعیت را تشکیل میدادند. بسیاری از افغانها در آنجا به من گفتند که مقامات ایرانی آنها را به اجبار به این پایگاه نظامی آوردهاند . این موضوع حقیقت دارد که تعدادی دیگر هم در مساجد داوطلب شرکت در جنگ شده بودند، اما افسران ارتش برخورد خیلی بهتری نسبت به آنها داشتند و آنها را در یک پایگاه نظامی دیگر آموزش میدادند، بسیاری از آنها فقط برای دریافت پول میجنگیدند. اما در پایگاه ما مردمی که با آنها صحبت میکردم به من گفتند مقامات ایران به زور آنها را برای آموزش آوردهاند .
او گفت رهبران مذهبی مکرراً در آن پایگاه مجلس وعظ برپا میکردند و به آنها میگفتند که ایشان برای دفاع از تشیع به سوریه میروند. او گفت به این مردها به مدت ۲۱ روز آموزش نظامی میدادند، از جمله اینکه چطور در زمین سنگر حفر کنند و تماس رادیویی برقرار نمایند. آموزش به کار گیری اسلحه شامل استفاده از اسلحههای سنگین تر از قبیل آر.پی.جی. میشد.
وی گفت در ماه ژوئیه ایرانیها آنها را به گروههای رزمی ۱۸۰ نفره تقسیم کرده و سوار بر اتوبوسهایی که شیشه پنجره آنها سیاه بود به جناح نظامی فرودگاه تهران انتقال دادند و با هواپیما به دمشق اعزام کردند. او گفت پس از ورود، مقامات ارتش ایران به گروه آنها اسلحه و اونیفورم دادند و به وسیلۀ خودرو آنها را به حمص فرستادند تا به مدت ۲۰ روز در گروهی که متشکل از سوریاییها و افغانها بود در ناحیه ای به نام تدمر (که به پالمیرا هم معروف است) به جنگ بپردازند.سپس فرماندهان ایرانی آنها، ایشان را برای جنگیدن به نزدیکی پالایشگاه نفت حمص برده و مجبور ساختند در مقابل نیروهای داعش پیشروی کنند:
داعشیها پیشروی میکردند و عربها در حال عقب نشینی بودند. سوری ها خیلی برای جنگیدن ترسو هستند. در نتیجه آنها ما را به خط مقدم فرستادند تا علیه داعش بجنگیم. تقریباً هیچیک از سوری ها با ما نبودند.آنها گفتند اگر ما از پیشروی امتناع نماییم به ما تیراندازی خواهند کرد و گفتند که ما نمی توانیم عقب نشینی کنیم. اگر هر کدام امتناع میورزیدند، فرمانده به پای آنها شلیک میکرد. او به همین شکل به دو نفر در گروه ما تیراندازی کرد. فرمانده ایرانی بود، به نام حاجی حیدر، که ابو حامد نیز نامیده میشد و عضو سپاه پاسداران انقلاب بود.
او گفت که به مدت سه ماه در سوریه جنگید اما افغانهایی که داوطلب جنگیدن شده بودند دورۀ خدمتشان دو ماه بود. وی گفت مقامات ایرانی به او قول دادند که حقوق ماهانه وی۳ میلیون تومان (تقریباً معادل ۱۰۰۰ دلار امریکا) باشد اما او برای سه ماه خدمتش در مجموع۵ میلیون تومان (برابر با ۱،۶۵۰ دلار امریکا) دریافت کرد. مقامات ایران در اواخر سپتامبر او را با یک پرواز به تهران باز گرداندند ، به او ۱۵ روز مرخصی و یک کارت عبور دادند که به او اجازه میداد آزادانه در ایران سفر کند و به وی دستور دادند که پس از مدت مزبور برای دور دوم خدمت باز گردد. اما در عوض، او به ترکیه گریخت و از آنجا با قایقی که بیش از حد مجاز مسافر داشت به یونان رفت. مقامات ایران به او اخطار دادند که اگر به موقع به خدمتش باز نگردد، اعضاء خانوادۀ او را دستگیر خواهند کرد.
ایلیا عزیز
ایلیا عزیز، ۲۷ ساله سعی کرد در سپتامبر۲۰۱۵ از افغانستان فرار کند، به این امید که از ایران عبور کرده و خود را به اروپای غربی برساند. در مرز میان افغانستان و ایران، مرزبانان ایران به گروه آنها که شامل ۱۶ تن بود تیراندازی کردند و سپس آنها را دستگیر نمودند. در اردوگاه بازداشت شدگان، مأمورها مردهای شیعه را از دیگر بازداشت شدگان جدا کردند و آنها را تحت فشار گذاشتند که برای جنگیدن به سوریه بروند، تهدید کردند که آنها را به افغانستان باز خواهند گرداند و پیشنهاد کردند که در صورت موافقت، به آنها حقوق ماهیانه پرداخت نمایند:
آنها سعی کردند که ما را از جهت روانی تحت فشار قرار دهند و ما را بترسانند. آنها گفتند افغانستان کشور امنی نیست و مراحل بازگشت به افغانستان خطرناک است. آنها تمام این سخنان را برای ترغیب ما به جنگ در سوریه، به ما میگفتند. آنها میدانستند که برخی از ما در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده بودیم و هرگز در افغانستان زندگی نکرده بودیم.اما ما باز گردانده شدن به افغانستان را به [جنگ در] سوریه ترجیح دادیم.
همه این افراد به افغانستان برگردانده شدند. ایلیا سپس سعی کرد مجدداً وارد خاک ایران شود و این بار موفق شد و به ترکیه و سپس به لسبوس گریخت و در آنجا بود که سازمان دیدهبان حقوق بشر با وی مصاحبه کرد.
بکتاش احمد
بکتاش احمد، که سنش مشخص نیست در روز ۱۰ اکتبر ۲۰۱۵ در لسبوس به سازمان دیدهبان حقوق بشر گفت پلیس ایران در اکتبر ۲۰۱۴ دو برادرش به نامهای محمود احمد ۲۰ ساله و رحمان احمد ۳۲ ساله را در تهران در حالی که عازم کار بودند بازداشت نمود. هر دوی آنها را تهدید به اخراج از کشور نمودند مگر آنکه موافقت کنند برای جنگیدن به سوریه بروند. او میگوید:
یک سال پیش آنها برادرهایم را در خیابان دستگیر کرده و برای جنگ بردند و ما مدت مدیدی از هیچیک از آنها خبری نداشتیم. برادر کوچکترم پس از یک دور شرکت در جنگ بازگشت و مدت کوتاهی در تهران بود. ما فقط یک روز او را در تهران دیدیم و او به ما مبلغی پول داد.
شش ماه است که ما از برادر بزرگترم رحمان خبری نداریم. آنها او را یک سال پیش دستگیر کردند و تهدید نمودند که اگر برای جنگ به سوریه نرود او را به افغانستان باز خواهند گرداند. مقامات گفتند او را به افغانستان خواهند فرستاد و ما هم قبول کردیم اما هنگامی که من به افغانستان تلفن کردم و از بستگانمان پرسیدم او کجاست به من گفتند که اطلاعی ندارند. پس از مدتی بعضی از دوستانش که برای جنگ به سوریه رفته بودند باز گشتند و به ما گفتند او را در سوریه دیدهاند که در جنگ شرکت داشته. دوستان او باز گشتهاند اما ما هیچ خبری از او نداریم. او داوطلبانه نرفت. او به دوستانش که در کنار آنها در سوریه میجنگید گفته بود آنها او را دستگیر کرده و مجبورش کردند بجنگد. همسر و فرزندانش اکنون اینجا [در یونان] با ما هستند.
من مجبور شدم فرار کنم زیرا خیلی وحشت دارم که مرا هم به جنگ اعزام کنند. همۀ خانوادهام وحشت کرده بودند؛ مادرم برای من نگران بود و گفت ما باید ایران را ترک کنیم و در نتیجه به یونان آمدیم.
علــی
علی، ۱۴ ساله در یک گفتگوی تلفنی از افغانستان به سازمان دیدهبان حقوق بشر گفت مرزبانان ایران او را به همراه ۱۵۰ تن افغان دیگر در حالی که سعی داشتند از ایران به ترکیه بروند دستگیر کردند. وی گفت «آنها ما را به یک پاسگاه پلیس در نزدیکی مرز بردند و ما مجبور بودیم با پای برهنه راه برویم. آنها ما را مانند حیوانات با چوب میزدند. سپس ما را درون کامیون گذاشته و به ما دستور دادند سرهایمان را پایین نگاه داریم. اگر سرمان را بلند میکردیم آنها ما را مجدداً میزدند.»
در پاسگاه پلیس مأموران به مردها و پسرهایی که در این گروه بودند پیشنهاد کردند بین جنگیدن در سوریه یا اخراج به افغانستان یکی را انتخاب کنند. «آنها به ما گفتند اگر هر یک از شما بخواهد برای جنگ به سوریه برود، ما از او مراقبت و حمایت میکنیم، در غیر اینصورت باید به افغانستان باز گردید.» هیچیک از مردهایی که در این گروه بودند نپذیرفتند و آنها هم همگی را به افغانستان باز گرداندند.
علی گفت که پیش از تلاش برای فرار به ترکیه، وی در شهر قم زندگی میکرده و به عنوان کارگر روز مزد مشغول به کار بوده است. ده افغان دیگر که مقیم غیر قانونی بودند و با او در یک خانه زندگی میکردند گفتند که میخواهند برای جنگ به سوریه بروند. وی میگوید «این تا حدی به علت آن بود که آنها پولی نداشتند و نگران بودند مبادا از کشور اخراج شوند. آنها به مسجدی که محل ثبت نام برای شرکت در جنگ بود رفتند. آخوند مسجد هم آن شخص را ثبت نام میکند و سپس مأموران ارتش میآیند و آن شخص را برای آموزش نظامی میبرند.»
حمید علی
[تذکر: حمید علی داوطلب شد در سوریه بجنگد و مقامات ایران وی را مجبور به این کار نکردند اگرچه که او به سازمان دیدهبان حقوق بشر گفت تصمیم او تأثیر پذیرفته از این واقعیت بود که در طی یک ماه دو بار دستگیر شده بود و احتمال میرفت او را از ایران اخراج کنند. اظهارات او از این جهت در اینجا درج گردیده است که تعدادی از افغانهای دیگر که تحت فرماندهی او بودند به اجبار به جنگ برده شده بودند و همچنین به علت میزان جزئیاتی بوده است که او در باره مجبور کردن افغانها توسط مقامات ایران برای جنگیدن در سوریه، در اختیار سازمان دیدهبان حقوق بشر قرار داده است.]
علی، ۲۴ساله که سازمان دیدهبان حقوق بشر در اوایل نوامبر در نروژ با او مصاحبه کرد، میگوید او در ماه مه ۲۰۱۴ پس از آنکه فرمانده او در نیروی پلیس افغانستان به دنبال یک جر و بحث شخصی سعی کرد او را به جرم اتهامات جعلی بازداشت نماید، از افغانستان گریخت. او در همان ماه به تهران رفت تا به عنوان کارگر غیرقانونی مشغول به کار شود اما پلیس در همان ماه دو بار او را بازداشت نمود. بار نخست توانست با پرداخت رشوه آزاد شود و بار دوم عمویش با کارت اقامت پسر خود به پاسگاه پلیس مراجعه کرده و توانست وی را آزاد کند. او توانست به عنوان نگهبان در محلی استخدام شود اما مرد افغان دیگری او را تشویق کرد که در سوریه بجنگد و لزوم دفاع از اماکن مقدس شیعه را برای او یادآور شده و یک شماره پلیس به او داد تا تماس بگیرد. وی گفت به دلایل مالی و برای فرار از مزاحمتهای پلیس تصمیم گرفت داوطلب شود.
هنگامی که وی با این شماره تلفن تماس گرفت، یک مأمور ایرانی به او گفت باید به دیدن استخدام کنندگان برود که از او در باره انگیزۀ وی برای جنگیدن در سوریه پرسیدند و او هم تأئید کرد که از اتباع افغانستان میباشد و آنها وضعیت قانونی او در ایران را بررسی کردند. پس از آنکه پاسخهای او توانست این افراد را قانع کند، آنها از وی خواستند یک سری اسناد و مدارک را امضاء کند و از او عکس گرفتند. وی گفت دو بار دستگیر شدن وی نقش عمده ای در تصمیمگیری اش برای داوطلب شدن داشت. وی گفت اعضای دیگر یگان او گفتند مقامات ایرانی آنها را مجبور کرده و یا تحت فشار گذاشتهاند که در جنگ شرکت کنند، از جمله یک مرد افغان که گفته بود پلیس ایران به دنبال یک حادثۀ تصادف با موتور سیکلت او را به زندان انداخت و سپس به او پیشنهاد کرد که اگر در جنگ برای سوریه شرکت کند او را زود از زندان مرخص خواهند کرد و او هم البته برای فرار از زندان این پیشنهاد را پذیرفت.
پس از پذیرفته شدن علی به عنوان داوطلب، او را به یک پادگان آموزش نظامی به نام پادگان شهید پازوکی در ورامین در ۶۰ کیلومتری جنوب تهران فرستادند که در آنجا وی در کنار دیگر افغانها، پاکستانیها و عربهای داوطلب، آموزش یافت. آنها به مدت ۱۹ روز آموزش نظامی ابتدایی دریافت کردند.
سپس آنها را با هواپیما به دمشق انتقال دادند و پس از ورود ابتدا به زیارت مرقد حضرت زینب بردند که یکی از زیارتگاههای مهم شیعیان محسوب میشود. نخستین عملیات نظامی وی به مدت دو ماه در حلب با تیپ فاطمیون بود که همگی شیعه و اکثراً افغان بودند و او حقوق 2 میلیون تومان درماه به علاوۀ ۶۵۰۰۰۰ تومان هزینه دوران ۲۱ روزۀ مرخصی دریافت نمود. در طی مأموریت دوم، وی به سمت معاون فرمانده تیپ چهارده و نیم منصوب شده و به مدت سه ماه و پنج روز در نزدیکی منطقه بلندیهای جولان خدمت کرد که تحت اشغال اسرائیل قرار دارد.
او گفت لشگر ایرانی قدس مسئول تیپ فاطمیون بودند:
سپاه قدس تمام این تیپ را سازماندهی میکرد. ما این را از اونیفورمهای آنها میدانستیم. بعضی از فرماندهان فاطمیون به ما گفتند که از سپاه قدس هستند. آنها باید اونیفورمهای مخصوص فاطمیون را میپوشیدند اما گفتند که از سپاه قدس هستند.
او گفت که نیروهای فاطمیون در سوریه دارای پایگاههای نظامی در حلب، حماة، لاذقیه، دمشق، و حمص بوده و حد اقل دارای حدود سه تا چهار هزار رزمندۀ فعال در سوریه میباشند.
سپس واحد وی که دارای۴۰۰ رزمندۀ افغان بود بدون دریافت هیچگونه مرخصی نظامی به ناحیهای در مرز عراق اعزام شد. وی گفت «آنها به ما هیچگونه توپخانۀ سنگین ندادند و ما فقط اسلحههای کلاشنیکف مان را داشتیم. حتی به ما نگفتند ما را به کجا اعزام میکنند تا آنکه به منطقۀ مورد نظر رسیدیم. آنها فقط ما را درون یک کامیون جای دادند و یک روکش برزنت بالای سر ما کشیدند و فقط هنگامی که برای انجام عملیات به منطقه مورد نظر رسیدیم به ما اجازه دادند پیاده شویم. در عرض چند روز ۲۰۰ تن از ۴۰۰ رزمنده در طی درگیری کشته شدند.»
حمید که از نظر تسلیحاتی به شدت ضعیف تر از دشمن بود، از یگان خود فرار کرده و به تهران بازگشت تا پول به دست آورده و فرار کند. هنگامی که هنوز در تهران به سر میبرد مقامات ایرانی مکرراً با وی و خانوادهاش تماس گرفتند و گفتند اگر فوراً به خدمت خود باز نگردد زندانی خواهد شد و در صورت امتناع از بازگشت به خدمت خود در ارتش، بستگانش به طریقی آسیب خواهند دید. پس از فرار او، بستگانسش مجبور شدند در تلاش برای گریز از مقامات ایرانی و عواقب فرار وی، محل سکونت خود را تغییر دهند.